شاعر منوچهری :دفتر شعر دیوان اشعار (قصاید و قطعات) در وصف شراب

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۷۴... سر لشکر نامور گشته شدسپهبد به جنگ اندرون کشته شدپراگنده شد لشکر شهریار ...فردوسی » شاهنامه » پادشاهی شیرویه » بخش ۱... همان تازی اسپان ببر گستوانبه جنگ اندرون گرز پولاد داشتهمه دل پر از آتش و باد داشت ...فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۳۲...تنی چند زان جنگیان برگزیدیلان سینه راگفت کاین بد نژادبه جنگ اندرون دادمردی بدادکه من دانم کنون جزو نیست اینکه یارد چمیدن برین دشت کینبرین مایه مردم به جنگ آمدستوگر پیش کام نهنگ آمدست ...فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۳۳... هران کز شما او گنهکارتربه جنگ اندرون نامبردارتربه یزدانش بخشید شاه جهان ...فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۹... بیارید گفتا کمان مرابه جنگ اندرون ترجمان مراکمانش ببرد آنک گنجور بود ...فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۲۶... به یزدان پناهند به روز نبردنخواهد به جنگ اندرون آب سردهمان قبله شان برترین گوهرست ...فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود » بخش ۱ - آغاز داستان... به پیش اندرون پهلوانی سترگبه جنگ اندرون هر یکی همچو گرگبه رومیش خوانند فرفوریوس ...فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود » بخش ۲ - داستان نوش‌زاد با کسری... ور ای دون که تنگ اندر آید سخنبه جنگ اندرون هیچ تندی مکنگرفتنش بهتر ز کشتن بود ...فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۱۸... به جایی که بد مهتری گر سریبکشتم به جنگ اندرون شاهشانتهی کردم آن نامور گاهشان ...فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۱۳... نبیره کجا چون تو دارد نیابه جنگ اندرون باشدش کیمیاز شیران چه زاید مگر نره شیر ...... به جای آرد دل رو شاعر منوچهری :دفتر شعر دیوان اشعار (قصاید و قطعات) در وصف شراب...

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی هرمزد دوازده سال بود » بخش ۵... سواری برافگند فرزند شاهکه پرسد که این جنگجویان کیندازین تاختن ساخته بر چیند ...فردوسی » شاهنامه » پادشاهی هرمزد دوازده سال بود » بخش ۷... پس آنگاه بهرام و ایزد گشسبنشستند با جنگجویان بر اسبازان رخنه باغ بیرون شدند ...فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود » بخش ۷ - داستان طلخند و گو... یکی کنده سازیم گرد سپاهبرین جنگجویان ببندیم راهز دریا بکنده در آب افگنیم ...فردوسی » شاهنامه » پادشاهی قباد چهل و سه سال بود » بخش ۱ - پادشاهی قباد چهل و سه سال بود... چو نامه بدین گونه باشد بدویچو من دشمن و لشکری جنگجوینمانم که برهم زند نیز چشم ...... که دستم نبیند مگر دست تیغبه جنگ آفتاب اندر آرم بمیغمگر سر دهم گر سرخوشنواز ...------------------------------------------------فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود » بخش ۱ - آغاز داستان... به دیوان خروش آمد از بارگاهکه اسب سر جنگجویان بیارسوار جهان نامور شهریار ...... سپاه از در تیر و گرز و کمندهمه جنگجویان بیگانه ایمسپاه و سپهبد نه زین خانه ایم ...... بفرمود کز دشت نیزه ورانسپاهی بر از جنگجویان برومکه آتش برآرند زان مرز و بوم ...فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۲۳... هرانکس که او رزم خاقان ندیدازین جنگجویان بباید شنیدسپه بود چندانک گفتی سپهر ...فردوسی » شاهنامه » پادشاهی همای چهرزاد سی و دو سال بود » بخش ۵... چو زرین سپر برگرفت آفتابسر جنگجویان برآمد ز خوابببستند گردان ایران میان ... فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۱۷... تهی کردم از بت پرستان زمینکس از جنگجویان گیتی ندیدکه از کشتگان خاک شد ناپدید ...فرد شاعر منوچهری :دفتر شعر دیوان اشعار (قصاید و قطعات) در وصف شراب...

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی شیرویه » بخش ۱... همان تازی اسپان ببر گستوانبه جنگ اندرون گرز پولاد داشتهمه دل پر از آتش و باد داشت ...------------------------------------------------فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۵... من از تخمه نامور آرشمچو جنگ آورم آتش سرکشمنبیره جهانجوی گرگین منم ...------------------------------------------------فردوسی » شاهنامه » پادشاهی هرمزد دوازده سال بود » بخش ۷... اگر باز گردم سلیحی بچنگمگر من شوم کشته گر تو به جنگمکن تیز مغزی و آتش سری ...------------------------------------------------فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود » بخش ۱ - آغاز داستان... بفرمود کز دشت نیزه ورانسپاهی بر از جنگجویان برومکه آتش برآرند زان مرز و بوم ...------------------------------------------------فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود » بخش ۵ - رزم خاقان چین با هیتالیان... جهان زیر فر کلاه منستمرا پیش او رفت باید به جنگبپوشد درم آتش نام وننگ ...------------------------------------------------فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۱۷... همه کوه و دریا و راه درشتبه دل آتش جنگ جویان بکشتز رفتن سپه سربسر گشت کند ...------------------------------------------------فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اشکانیان » بخش ۸... سواران جنگی فراوان ببردتو گفتی همی باره آتش سپرد ...------------------------------------------------فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۱۹... بیامد کشیدی سر از پند منشتابیدی و جنگ را ساختیبه کردار آتش همی تاختی ...------------------------------------------------فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۵... همی شاعر منوچهری :دفتر شعر دیوان اشعار (قصاید و قطعات) در وصف شراب...

فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۱۲ - ستایش سلطان محمود... مرا اختر خفته بیدار گشتبه مغز اندر اندیشه بسیار گشتبدانستم آمد زمان سخن....فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۸... ز بالا به ایوان نهادند رویپراندیشه مغز و روان راه جویچو نزد فرنگیس رفتند باز ...فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود » بخش ۳ - داستان بوزرجمهر...... نگردد دلش سیر ز آموختناز اندیشگان مغز را سوختنبه آزادیست ازخرد هرکسی ... فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۷۰... بدو گفت مرد وی کایدون کنمز مغز تو اندیشه بیرون کنمچو خسرو همی خواست کاید بباغ ...فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۹... برین نیز بگذشت چندی سپهرجداشد ز مغز بد اندیش مهرشبان را همی تخت کرد آرزوی ...فردوسی » شاهنامه » گفتار اندر داستان فرود سیاوش » بخش ۱۲... بدو گفت نشنیدی از رهنمایکه با رزمت اندیشه باید بجاینه تو مغز داری نه رای و خرد ... ============================کلید واژه ها و برگزیده هامغز اندیشهمغز بد اندیشنه تو مغز داری نه رای و خردز مغز تو اندیشه بیرون کنماز اندیشگان مغز را سوختنمرا اختر خفته بیدار گشت……به مغز اندر اندیشه بسیار گشت شاعر منوچهری :دفتر شعر دیوان اشعار (قصاید و قطعات) در وصف شراب...

فردوسی » شاهنامه » داستان کاموس کشانی » بخش ۱... ستودن مر او را ندانم همیاز اندیشه جان برفشانم همیاز او گشت پیدا مکان و زمان ...فردوسی » شاهنامه » پادشاهی لهراسپ » بخش ۱۲... بخواندند گشتاسپ را پیش اویبپیچید جان بداندیش اویبه گشتاسپ گفت ای نبرده سوار ...فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۱۶... چو بسیار شد گفتها می خوریمبه می جان اندیشه را بشکریمفردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۲۱... چو بشنید دستان ز رستم سخنپراندیشه شد جان مرد کهنبدو گفت کای نامور پهلوان ...فردوسی » شاهنامه » پادشاهی همای چهرزاد سی و دو سال بود » بخش ۳... خرامید داراب نزدیک اویپراندیشه بد جان تاریک اویهمی داشتش مرزبان ارجمند ...فردوسی » شاهنامه » پادشاهی دارای داراب چهارده سال بود » بخش ۶... ببینیم فرجام تا چون بودکه گردش ز اندیشه بیرون بودیکی نامه بنویس نزدیک اوپراندیشه کن جان تاریک اوهم این چرخ گردان برو بگذرد ...فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۲۶... سکندر بیامد ز نزدیک اویپراندیشه بد جان تاریک اویفردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۱۶... چو بسیار شد گفتها می خوریمبه می جان اندیشه را بشکریمفردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۲۱... چو بشنید دستان ز رستم سخنپراندیشه شد جان مرد کهنبدو گفت کای نامور پهلوان ...فردوسی » شاهنامه » پادشاهی همای چهرزاد سی و دو سال بود » بخش ۳... خرامید داراب نزدیک اویپراندیشه بد جان تاریک اویهمی داشتش مرزبان ارجمند ...فردوسی » شاهنامه » پادشاهی دارای داراب چهارده سال بود » بخش ۶...یکی نامه بنویس نزدیک اوپراندیشه کن جان تاریک اوهم این چرخ گردان برو بگذرد ...فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۲۶... سکندر بیامد ز نزدیک اوی شاعر منوچهری :دفتر شعر دیوان اشعار (قصاید و قطعات) در وصف شراب...

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کی‌کاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۱... کنون آن همه باد شد پیش اویبپیچید جان بداندیش اویچو بشنید دستان بپیچید سخت ... فردوسی » شاهنامه » پادشاهی لهراسپ » بخش ۱۲... بخواندند گشتاسپ را پیش اویبپیچید جان بداندیش اویبه گشتاسپ گفت ای نبرده سوار ...فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۳۹... بیامد ز دهلیز تا پیش اویپراندیشه جان بداندیش اویدوان پیش او رفت و بردش نماز ... فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود » بخش ۲ - داستان نوش‌زاد با کسری... چنین بود خود در خور کیش اویسزاوار جان بداندیش اوی... فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود » بخش ۱۰ - نامه کسری به هرمزد... گرامی کن او را که درپیش توسپر کرده جان بر بداندیش توبدانش دو دست ستیزه ببند ...فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۱۱... به جان و خرد برنهادی لگامبه ماهوی گفت ای بد اندیش مردچرا دیو چشم تو را تیره کرد ...فردوسی » شاهنامه » پادشاهی هرمزد دوازده سال بود » بخش ۸... همی ساخت پوزش کنان پیش اویپراز شرم جان بداندیش اویچوپرموده را دید کرد آفرین ...فردوسی » شاهنامه » داستان کاموس کشانی » بخش ۱۵... همی رنجه داری تن خویش رادو بازوی و جان بداندیش راتهمتن به بند کمر برد چنگ ... =============کلید واژه ها و برگزیده هاجان بداندیشپراز شرم جان بداندیش اوی... همی رنجه داری تن خویش را.....دو بازوی و جان بداندیش راچنین بود خود در خور کیش اوی.......سزاوار جان بداندیش اویهمی ساخت پوزش کنان پیش اوی....پراز شرم جان بداندیش اوی گرامی کن او را که درپیش تو....سپر کرده جان بر بداندیش تو شاعر منوچهری :دفتر شعر دیوان اشعار (قصاید و قطعات) در وصف شراب...